اخرین دلنوشته بدون من
این اخرین باریه که تو توی دلمی ومن دارم برات مینویسم اخه الان میخوام برم بیمارستان ازدیشب خوابم نبرده همش استرس داشتم که مبادا چیزی روجابذارم یاخواب بمونم پسرم برام دعاکن که نترسم راستش دلم برات تنگ میشه برالگدزدنات براتکون نخوردنات وگریه هام ولی خوب در عوض داری میای توبغلم میتونم لمست کنم وصداتوبشنوم پس تاچندساعت دیگه بای
نویسنده :
مامان جون
0:12